۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

عکس سکس با مامان تو حموم


عکس سینه های شق کرده


2تا کیر تو دهن


داستان سکسی سکس زندایی

اول از زندایی شیما بگم که زنی 32 ساله قد170 سینه 75 و بسکه تو این 13سالی که از ازدواجشون میگذره دایی ازکون کردش شده شاه کون وحاصل این ازدوتج 2 پسر از زندایی بگم که ایشون زنی کاملا متعهد به شوهر واصول زندگی زناشویی بطور مثال جلوی من همیشه روسری بسرداره واین باعث شده که من بیشترنسبت به دیدن اندامش حریص بشم ….داستان از 5 سال پیش شروع شدکه دایی شیفت کاریش تغییرمیکنه (2روزصبح 2روز شب و2روز استراحت) واین باعث شدکه دایی ازمن بخاد شبهایی که اون شیفت کاریش من برم پیش زن وبچش ومواظبشون باشم آخه دایی محسن خیلی مواظب زن و بچشه
یه مدتی از این موضوع گذشت ورابه من بازندایی شیمامثه قبل بود تا اینکه بعدازظهر یکی ازشبهایی که قراربود برم خونه دایی با یکی ازبچه ها بیرون بودم که ماجرای علی یکی از دوستانرو تعریف کرد که بازندایش رابطه سکس داره و ازاینکه هروقت دوست داره سکس میکنه احساس لذت میبرد ودوست من حسرت موقعیت علی میخورد بعداز اینکه ازهم جدا شدیم ومن باید میرفتم خونه دایی تاشبو اونجا باشم توی مسیرخونه دایی ذهنم بدجوری مشغول علی وسکس با زندایش شده بود پیش خودم فکرمیکردم آیا کارعلی درسته یا اشتباه آیا این مسئله خیانت به دایش محسوب میشه یانه … تو این فکرا بودم که رسیدم خونه دایی در زدم تا زندایی گفت کیه نمی دونم چرا یهوی احساس لرزکردم تا به خودم اومدم زندایی بعد دو سه بارگفتن کیه درو باز کرد ومن همونجور خیره به زندایی دم در.. که یهو زندایی کفت آرمان چته چرا جواب نمیدی چرا نمیای تو که من به خودم اومدم وسلام کردم و رفتم تو…
رفتم تو ولی ولی با یه ترس خفیف شاید هم استرس نمی دونم زندایی جلوی من راه میرفت ومنم پشت سرش واین باعث شده بود که برای اولین بار اندام زندایی رو ازپشت برانداز کنم کمر پهن که هرچی به طرف پایین بیای باریکتر میشه تامیرسه وایییییییییییییی به کونش(بخدا دویو نشم) به عرض که قشنگ دوبرابرپشت شونه هاش رونای پر که بسکه ازکون به دایی داده بود روناش کلفت شده بودن همینطور که میخش بودم یهو برگشت ومن مثه اونایی که لو رفته باشن دست وپامو گم کردم که نمی دونم متوجه شدیانه بهم گفت بروتو تامن لباس رو ازروبند جمع کنم ومن سرمو انداختم پایین ورفتم تو….
بعد ازاینکه نشستم فکرم رفت پیش صحنه ای که ازدیدزدن زندایی واسه خودم ترسیم کرده بودم واین باعث آزارم شد که چرا همچین فکری رو در مورد زن داییم کردم ولی وقتی اومد تو بازم همون لحظات قبل تا اینکه زندایی با یک لیوان شربت وارد شد بعد ازاحوال پرسی گفت آرمان امروز تو خیلی تو فکری اتفاقی افتاده من یه لحظه جا خوردم پیش خودم گفتم این شاه کون متوجه شده ولی بعدش پرسید که نکنه عاشق شدی ومن با عوض کردن مسیر صحبت از سر خودم واش کردم اونشب من تاوقتی که می خواستم برم تو رختخواب اندام ناز شیما جونو برانداز میکردم و به خودم میگفتم عجب هیکل نازی حیفه که از دستش بدم تا وقت خواب شد اون وبچه هاش تو اتاقی می خوابیدن که ماهواره اونجا بود ومن تو اتاق پیشتی جوری رختخوابم تنظیم کردم که روبروی ماهواره باشه وصداشو کم کردم که مزاحم خوابشون نشه بهرحال اونا خوابیدن ومن بعد ازکلی گشت وگذار تو شبکه ها رسیدم به یه فیلم نیمه ووسطای فیلم بود که بد جور شهوتی شدم وخواستم یه نظری به زندای بزنم که ببینم درچه حالی وووووووووووصحنه ای رو دیدم که بد جور منو ثابت قدم کرد تا درراه کردن شیما اقدام کنم پتو از روش کنار رفته بود واون چون دامنش رو قبل از خواب در آورده بود وبا شلوار خواب بود کون گنده و رویاییش زده بود بیرون ودیدن این صحنه بدجور منو حشری کردکیرم چنان علم شد که نزدیک بود همون شب بپرم روش وزورکنش کنم ولی حقیقتش از بعدنش میترسیدم ماهواره رو خاموش کردم ورفتم تو رختخواب اصلا نمی تونستم صحنه ای رو که چند لحظه قبل دیده بودمو فراموش کنم هوس کردم یه باردیگه ببینم سرک کشیدم دیدم هنوز تو همون حالته فشارم زده بود بالا ترس تموم وجودمو گرفته بود تمام بدنم می لرزید دهنم خشک شده بود اومدم برم جلوتر که اگه شد دستی به اون کون رویایی بکشم که یهو جابجا شد ومن مثل برق برگشتم ولی کون شیما منو دیونه کرده بود ونمیذاشت که بخوابم دستم رفت سمت کیرم چنان سفت شده بود که باید ازخجالتش در می اومدم که با تصور کردن کون شیما یه حالی به کیرمو خودم دادم ولی تا نزدیکای صبح بیدار بودم ودنبال نقشه ای جهت دید بدن لخت شیما بودم که خوابم برد صبح که ازخواب پا شدم جوری دیگه به شیماجون نگا میکردم و دنبال فرصتی که بتونم قسمت کوچیکی از بدن سفید ونازش ببینم تو همین فکرا بودم که گفت رضا صبحانه آمادست ومن رفتم صبحانه بخورم که اونم اومد وقتی خواست چایی رو جلوم بذار یه لحظه خم شد ومن تونستم برای اولین بار خط سینه هاشو دید بزنم اما با ترس نفهمیدم چطور صبحانه رو خوردم ورفتم بیرون…ببخشید که بدونه هیجانه باورکنین اولین باره که دام داستان مینویسم سعی میکنم یواش یواش بهتر بشه ودوستان لذت ببرننظر بدین تا ادامه داستانو که شامل دیدزدن شیما تو حمام ودستمالیه اونه رو تعریف کنم

داستان سکسی سکس زن عمو

سلام من …. هستم 19 سالمه من یه زن عمو دارم که 31 سالشهاسمشم طاهره هستشاین داستانی که الان میگم براتون یه ماهه پیش برام اتفاق افتادچون پدرم از اون حزب الله های فوقالعادست من مجبورم برای دیدن ماهواره برم خونه ی عمومعمویه من یه بنگاه داره که ساعت 7 صبح میره بنگاه تا ساعتت 10 شب هم بر نمیگردهمن که تازه از دانشگه برگشته بودم خونه مامانم بهم گفت …. ما میخوایم بریم خونه ی دوست بابات گفتم کدوم گفت امیر اقا گفتم شوخی میکنی مامان گفت مگه من باتو شوخی دارمگفتم آخه مامان اون که خونش تهرانه الانم که شبه گفت مثل اینکه زنش فوت کردهو ما هم مجبوریم الان بریم تا به مراسم برسیم راستی بگم که من بچه ی شیرازمپدرم ماشینو روشن کردو مامانم و برادرم سوار ماشینشدن و رفتنمنم چون اون روز چهار شنبه بود و من چون رشتم کامپیوتره و دانشگاه ما پنج شنبه و جمعه تعطیلیمبا خودم گفتم من حالا تک و تنها تو خونه چیکار کنمبالا خره یه جوری 1 ساعتی خودمو معطل کردم بعدش دیدم نه داره حوصلم سر میرهپاشدم رفتم خونه ی عمومرفتم تو خونشون و دیدم زن عموم دراز کشیده خودشو جمع کردو نشست منم سلام کردم و نشستم عموم یه پسر 11 ماهه داره که همش خوابهزن عموم هم داشت فیلم ایران قدیم مو سرخه رو تماشا میکردآروم نشستم کنارش گفت خب آقا ….. دانشجویه ما چیکار میکنهمنم گفتم مگه آدم تو دانشگاه چیکار میکنهگفتم خب درس میخونه دیگهگفت آره جون خودتاگه تو درس میخونی پس لابد من مخ دخترا رو میزنممنم یه خنده خب مگه زندگی هم بدون دختر میشهمن با زن عموم خودمونیم و هر چی دارم بهش میگم چون هم زبونه خوبیه برای منزن عمویه من همیشه تویه خونه یه شلوار سیاه تنگ میپوشه این شلواری كه زن عمویه ممن میپوشه اینقدر نازك و تنگه كه چون شرت نمی پوشه چاك كونش همش معلومهوپیرهنشم همش یه پیرهن مردونه ی كوتاهست كه دكمه داره و همشم دكمه ی اولو اخرش بازه و چون سوتین نمی بنده نك سینه هاشم همش معلومهاز بس این پیرهنایی كه میپوشه تنكه كه سینه های گندش میخوان پیرهنشو پاره كننبعد از کلی حرف زدن بهم گفت چرا … مثل همیشه نیستیگفتم امروز با بهترین دوست دخترم دعوام شد و ولش کردممنم همش منتظر بودم که بدنمو به سینه هایه گندش بزنم سرمو گذاشتم رو سینش و گفتم زن عمو جوووونم من دوسش دارمبعد یکی از دستامو گذاشتم رو یه طرف سینش که طرف سمت راست سینش کلا تویه دستم بودالبته بهتون بگم که طاهره خانوم زن عمو ی خودمو میگمیه زن خوشگل و ناز با سینه های خیلی بزگ و زیبا و با کونهایی که وقتی مانتو میپوشه میخواد ازشلوارش بزنه بیرونبعد وقتی سرم رو سینه هاش بود و دستم هم رو سینشبهم گفت مثل اینكه نه تو خیلی دلت میخواد خودتو همش بهم بچسبونیو بعدشم ……منم سریع خودمو كشیدم كنارو رنگ صورتم مثل رنگ لبو سرخ شدگفت چیه چرا رنگت پریده گفتم من گفتم من نه من عادیمگفت شوخی كردمبعدش اومد خودشوچسبوند به منمنم كه از خجالت سرخ شده بودم قلبم داشت میومد تو دهنمبعد یه دفعه دستشو گذاشت رو كیرمبهم گفت اینچیه اینجاستمن بعد از شنیدن این حرفش برای یه لحظه قلبم وایستادگفت میتونی اینو امشب بهم قرض بدیبهش گفتم چییییییییییییییییییییییییی اگه عمو بفهمه گفت اون الان نمیادكی می خواد بهش بگهبهم گفت میخوای این سینه هایی كه می دونم خیلی دوست داری مال تو باشهمن با لكنت گفتم اگه شما بخواین چرا كه نهگفت پس چرا معطلی سینه هام مال تو كیر تو هم مالا من دیدم داره لباشو به لبم نزدیك میكنهاینقدر لبشو به لبم نزدیك كرد كه منم چشممو بستمو لبمو گذاشتم رو لبشواااااااااااااااااااااااااااااااااای چه لبایی داشتبعد از یكی دو دقیقه لبمو ازش جدا كردمو رفتم اروم آروم دكمه های پیرهنشو باز كردنبعد از اینكه كامل پیرهنو از تنش در اوردم لبامو گذاشتم روی نك سینه هاش و شرو عكردم به خوردن سینه هاش وای چه سینه هاییسینه هاش واقعا بزرگ و شق بودمنم فقط نیم سیاعت داشتم سینه هایه بزرگشو میخوردماونم سرمو محكم به طرف سینه هاش فشار میداد میگفت اه بخور عزیزم همش مال خودته تو مال منی خوشگلم بخور دیگه سرم بین سینه هاش گم شد اینقدر نوك قهوه هاییه سینه هاشو خوردم كه دیگه میگفت ولم كن دارم میمیرم آه آه مگه من گوشم به این حرفا بدهگار بودبالا خره سینه هاشو ول كردم وقتی این كارو كردم بلند شد و دستمو گرفت و برد به سمت اتاق خودش رو تخت نشست من پیرهنمو از تنم در آوردم و شلوارمم در آوردم میخواستم شورتمو در آرم كه دستمو زدگفتم چی شدهگفت مگه قول ندادی كه كیرت امشب مال من باشه گفتم خب چرا گفت پس این كیر خوشگل مال خودمه مال تو نیستگفتم بیا اینم كیر من هر كاری كه میخوای بكن اونم كه رو تخت نشسته بود منو كشید طرف خودششورتمو كشید پایین بعد یه خورده به كیرم نگاه كرد بعد شروع كرد به زبون زدن وای چه حالی میدادبعد از اینكه با زبونش كیرمو خیس كرد با دندونای جلوییش سر كیرمو گرفت و با نوك زبونش سر كیرمو لیس میزدمن دیگه داشتم میمردمالتماسش میكردم ولم كن دارم میمیرممگه اون گوش میدادبعد با دندونای جلوییش از قسمت انتهاییه سر كیرم شروع میكرد و بعدش آروم دندوناشو به عقب میكشیدمیدونم كه هیچ كس تو دنیا مثل اون كیر خوردن بلد نیستبعد سر كیرمو هی با نوك زبونش لیس میزدبعد لباشو قنچه كردو سر كیرمو گذاشت توی لبای قنچه اییش بعد هی عقب و جلو میكردمن از بس حشری بودم دیگه داشتم میمردم گفتم الانه كه آبم بیاد گفت چی من حالا حالاها باهات كار دارمبعد رفت یه اسپری آورد زد به كیرمو باز شروع كرد به ساك زدن برای منمنم دیگه سرشو محكم گرفتم تو دستام و هی عقب و جلو میردمبعد از چند دقیقه بلندش كردم و بغلش كردم و شروع به لب گرفتن ازش كردمبعد دو تا دستام گذاشتم رو لمبرههای كونش چقدر نرم بودچون شلوار تنگ پاشبود خیلی حال میدادلبامو از لبش جدا كردمو برگردوندمش و شلوارشو كشیدم پایین وایییییییییییییییییی یه كوس بیمو و آك بند جلوی چشام بود بعد بهش گفتم كیرمو یه زره بخوره تا خیس بشهاونم توف ریخت رو كیرم و با زبونش برام خیسش كردبعد من خوابوندمش روی تخت بعد سركیرمو اروم گذاشتم لای كونش انقدر به كونش مالیدم كه داشت دیوونه میشد بعد ازش خواستم كه به یه طرف بخوابه بعد منم باز سر كیرمو میزدم به كونش بهم التماس میكردمیگفت كیرتو بكن تو كوسم زود باش لعنتی دارم میمیرم دید كه من به حرفش گوش نمی دم محكم كونشو زد به كیرمو كیرم تا ته رفت تو كسش و یه آه از ته دل گفت كه داشتم میمردمبعد شروع كرد به عقب و جلو رفتن بعد بهش گفتم میخوام بزارم تو كونتگفت بزار مال خودته عزیزمتا ته بكن توشمنم سر كیرمو خیس كردم و آروم گذاشتم تو كونش چون از رو خوابیده بود و پاهاشو جفت كرده بودكیرم تا نصفه رفت تو كونش مدام جیغ میكشد و میگفت درش بیار دارم پاره میشممنم هی سرعتمو بیشتر كردمبعد از اینكار بلندش كردم طوری كه هر دومون ایستاده بودیم بعد كیرمو كردم تویه كونش و هی عقب و جلو میكردم بعد از چند دقیقه كونشو از كیرم جدا كرد و منو انداخت رو تخت بعدش اومد روی كیرم نشت و خودشو یه مقدار جلو آورد و كیرمو كرد تو كسش و هی بالا و پایین میكرد من بهش گفتم بلند شه بلندشد و من به تخت تكیه دادم بعد دوباره اومد رو كیرم نشست بعد من كونشو كه خیلی داغ بود و بزرگ تو دستام گرفتم و هی بالا و پایین میكردم دیگه داشتم تموم میكردم بعد كیرمو بیرون آوردمو با دست شروع كردم به جق زدن چون نمی خواستم تو كوسش خالی كنم بهم گفت چیكار داری میكنی گفتم داره آبم میادمحكم دستمو از كیرم جدا كردو كیرمو تا ته فرو كرد تو كسش و بعد هی عقب و جلو میكرد تا بالا خره آبم با فشار تو كسش خالی شد اونم دیگه بالا و پایین نمی كرد بعد همن طوری روم خوابید و سینه هاشو گذاشت تو دهنماون روز بهترین حال زندگیمو كردمبه ساعت نگاه كردم دیدم ساعت 9:30 با خودم گفتم الانه كه عموم سر برسه سریع لباسامو پوشیدم یه بوسه رو كونش زدمو اومدم بیروناین اولین سكس من بودبعد از اونماجرا هر دو روز در میون باهاش سكس دارم البته میتونم هر روز باهاش سكس كنمولی میخوام كمرم قدرت كافی داشته باشهلطف كنین نظربدین در مورد داستان اگه خوشتون اومد من داستانای دیگه رو كه با زن عموم و همسایمون كه باهم سكس داشتیم رو براتون تعریف میكنم

داستان سکسی سکس زن همسایه

من الان 20 ساله اینجام با خانواده اصلا اینجا بدنیا اومدم و به علت بعضی از مشکلات سیاسی بابام که تو اون زمانا داشته ممنوع الورودیم به ایران.
از خودم بگم که اصلیتم جنوبیه قدم 182 و وزنم 70 و ورزش هم میکنم فوتبال در سطح کمی حرفه ای و بدن ماهیچه ای دارم.
ما تو یه آپارتمون نشستیم که همه ی همسایه هامون عربن و منم به زبان عربی کاملا واردم و از این لحاظ مشکلی نیست.
اما از زن همسایمون که من تا اون وقت زیاد ندیده بودمش یعنی میاد خونمون با مامانم رابطه ی خوبی داره زن راحتیه اما شوهر سختگیری داره مامان من هم آدم سختگیر فوق العاده.
یه روز مثل همیشه بعد از اینکه از سرکار برگشته بودم خوابیدم و بیدار شدم و لباس پوشیدم برم باشگاه که تو آسانسور زنه رو دیدم اونا 2 طبقه بالای ما نشسته بودن اونروز متوجه شدم جه تیکه ایه اون داشت میرفت خرید منم رفتم تو اسانسور خلاصه اونجا احوال پرسیو از این کس شعرا خلاصه ما رفتیم تو کف این خوشگله.مشخصات فاطمه خانوم ما: یه زن سفید یعنی خیلی سفید با یه کون تپل و گرد نظر هر کیریو جلب میکنه با یه سینه های گرد( تو دلم گفتم این کحا بوده من خبر نداشتم ) خلاصه مقدمات مخ زنی اولی رو چیدم تا یه روز دیگه من داشتم از ماشینم پیاده میشدم که دیدمش از خرید اومده و یه گونی برنج 20 کیلویی داشت که براش سهت بود برش داره گفتم بیارم برات گفت نه ممنون خلاصه از ما سماجت قبول کرد.بردم تو خونشون گفت دستت درد نکنه(اسمم رو نمیگم ) فرض کنید (حامد) گفت بشین برات آبمیوه بیارم گفتم مرسی بزارین برنج رو براتون تو سطل خالی کنم اونم قبول کرد سطل رو اورد و منم برنج رو خالی کردم اونم کمکم کرد و هی پاهامو به کونش میچسپوندم خیلی حال میداد اونم هی جواب میداد و خودش رو به من میزد بعدش میواستم برم که ازم شمارمو گرفت گفت شوهرم کارش دوره و بعضی روزا نمیاد شاید کاری داشته باشم بکم برام انجامش بدی منم تو کونم عروسی بود هردوتا شمارمو دادم بهش شمارشو هم ازش گرفتم. تا شب همش مسج میدادم بهش اونم جواب میداد تا اینکه قبل از خواب گفتم خیلی دوست دارم قبل از خواب یکی منو ببوسه که گفت اگه جای شوهرم بودی میبوسیدکت اینجا ریدخ شد بحالم بدون خدافظی خوابیدم.ا بعد از چند روز سر کار بودم که زنگ زد من چشام چارتا شد گفتم جواب ندم این پایه نیست و از این حرفا جواب ندادم مسج داد بهم نوشته بود کار مهمی دارم وقت کردی بزنگ منم بعد از نیم ساعت زمگیدم گفت که امشب میخواد بره خونه یکی از دوستاش ما شوهرش نیست ماشین هم نداره میشه من برسونمش گفتم باشه خلاصه من هم شب تیپی زدم و داشتم میرسوندمش که تو راه جی افم زنگ زد(البته یکیشون خیلی جی اف دارم ) جواب ندادم گفت جی افته گفتم آره ولی نمی خوامش گفت چرا خوشگل نیست گفم هست اما نه به خوشگلی تو ولی فایده ای نداره دوستی باهاش همش حرف از پشت تلفن گفت مگه تو باهرکی دوست بشی ازش چی می خوای گفتم همون کارایی که همه میکنن گفت پس از من هم همین کارارو می خوای من چشام چارتا شد گفتم مگه من و و دوستیم تو همسایمونی گفت میشه که دوستم بشم گفتم از عهدش بر میای گفت الان داریم میریم تست کنم خودم رو باهات.رسیدیم خونه دوستش گفت بیا تو گفتم نه من دیگه برم مزاحمتون نمیشم گفت برا تو ای خونه امشب خالی شده گفتم خونه خودت که خالی بود گفت از مامانت نمیترسی خدایی اینجا رو راست میگفت ترسم ریخت و رفتم تو من و اون تنها بودیم با دوستش دوستش من رو دید و احوال پرسی کلید رو داد به فاطمه حون و خودش رفت بیرون فکر کنم خونه ها رو عوض کرده بودند.
ما نشستیم رفت با یه تاپ و یه شلوارک استرچ اومد من تا دیدم سیخ کردم فورا بلند شدم گفتم منم برم لباش عوض کنم گفت بیا خودم برات عوض میکنم زیپ شلوارمو باز کرد و کیرم رو از شرتم بیرون آورد یه نگاهی بهش انداخت گفت خوبه بهش هم رسیدی گفتم من همیشه آماده ی شلیکم و خندیدیم از کیرم بگم خیلی کلفته ولی درازیش کمی از حد متوسط بزرگتره وایساده بودم و داشت برام ساک میزد که منم با موهاش بازی میکردم که دستش رو گرفتم و رفتیم تو اتاق خواب و خوابوندمش رو تخت شلوارک رو از پاش در آوردم یه کس سفید جلوم اومد بیرون تپل با یه آرایش جالب که بالاش فقط یه مثلت بود که من کلی با این مدل حال میکنم نشستم براش لیس زدن اونم با دستاش موهامو میکند کس کش استایل موهامو خراب کرد 1 ساعت با سشوار داشتم مو درست میکردم رید بهشون خلاصه بلندش کردم و یه قرص داد بهم گفت بخور خوردم خلاصه نشست برام ساک زدن خیلی حرفه ای ساک میزد منم تو عشق و حال بدم که یهو به حالت سگی در اومد داشت با کسش بازی میکرد که منم کیرمو گذاشتم در کسش که یهو سوراخ کونش رو دیدم برق از پشام رفت یه سوارخ قهوه ای تنگ و تمیز کیرمو به کسش میمالوندم و با انگشتم سوارخ کونش رو یه تف انداختم رو انگشتم و کردم تو کونش داشتم بازی میکردم که اونم هی به انگشتم فشار میداد یهو کیرمو کردم تو کسش یه دادی زد خیلی تنگ بود برام کمی صر کردم بیخیال کونش شدم و داشتم تلمبه میزم صدای عردوتامون به آسمون ریده بود که کشیدم بیرون و کیرم تو چند بار همین کارو کردم داشت دیونه میشد داشتم تلمبه میزدم که یه لرزشی کرد و کیرمو از کسش آورد بیرون و به ارگاسم رسید و مم سر کیرمو به کسش میمالوندم و یهو انداختم تو و شروع بگائیدن فاطمه حونم اونم همش اسممو صدا میزد میگفت بکن بکن مثل اینکه چیزه دیگه ای بلد نبود منم تو اوج لذت بودم کسشم بعد از ارگاسم رسیدن لیز و تنگ شده بود یهو خودش آورد بیرون و خواست که من بخوابم و خودش بشینه رو کیرم که گفم ک.نت رو میخوام گفت نه درد داره شوهرم تا حالا نکرده و از این حرفا کمی خودم رو لوس کردم گفت تورو ارضا کردم تو هم باید هرچی من میخوام بدی گفت نمیشه درد داره شوهرم شک میکنه منم دست بکیر گفتم جلق بزنم بهترمه که دیگه تو کس تو بکنم خلاصه راضی شد ولی گفت یواش بکنیا کمی سوراخش رو لیس زدم و کیرم و کریو همچین کونش رو کیرمو اونک خوابید و منم یه بالشت گذاشتم زیر شکمش تا کونش بیاد بالا کیرمو به کسش مالوندم و آوردم جلو سوراخ کونش فشار دادم فایده ای نداشت کفتم کفلات رو از هم باز کن کمکم کن تا بره تو اونم بیخبر از زجری که قراره بکشه همین کارو کرد که با یه فشار ازرائیلی نسفش رفت تو و داد و بیداداش شروع شد منم هی داشتم گردنش رو لیس میزدم و باهاش میحرفیدم تا آروم شد منم کم کم تلمبه میزدم و صدای شلپ شلپ همه جا رو پیچیده بود فاطمه هم خیلی خوشش اومده بود و هی داشت حرفای سمسی میزد بهش گفتم دارم میام گفت بریز تو کسم گفتم مگه دیونه ای گفت من نازام و بچه دار نمیشم منم خوشحال شدم و کشیدم بیرون اونم برگشت و پاهاشو داد بالا منم گذاشتم تو کسش نیم تلمبه زدم که آبم کامل ریخت تو روده هاش همونجور روش خوابیدم بعد که بلند شدم داشت با سوراخ کونش بازی میکرد ناراحت از اینکه اینهمه گشاد شده بود گفتم ایرادی نداره کسی نمیفهمه.منم در خواست شام کردم تا شام آورد کمی بهم پیچیدیم و شام خوردیم رفتیم حموم همدیگرو شستیم و با کمی شیطونی از طرف اون من دوباره شق کردم یه صفایی هم اونجا بردیم و بعدش رفتیم خونه و به دوستش زنگ زدیم که برگرده نگو اون کس کشه خونه فاطمه بوده با یکی دیگه داشته حال میکرده تا همسایه های اینم شک نکن.
حوصله ندارم دوباره از روش بخونم غلط هایی املائی رو درست کنم کمی به خودتون فشار بیارین.
من زیاد سکس دارم اگه حوصله کنم براتون مینویسم

داستان سکسی سکس دخترعمه

من آرمان هستم 17 سالمه و یه داداش دارم كه سربازه و می خوام اولین سكسم رو كه با سمیرا جون دختر عمه ام نازم داشتم براتون تعریف كنم این ماجرا مال سه هفته پیشه .سمیرا 16 سالشه و دختریه كه چون پدرش تویه سپاه كار می كنه مجبوره همیشه چادر بگیره و اون هیكل زیبا شو كه چند بار به واسطه اومدن به خونه ما دید زده بودم همیشه زیر چادر مخفی كنه ، كه مبادا مردم حرف در بیارن . اینقدر خوشگله كه وقتی پیشمه مثل یه فرشته میمونه .سمیرا تك فرزند خونشونه و چون بعداز ظهر ها تو آرایشگاه مادرم آموزش می دید تقریبا یك روز در میون میتونستم اون رو ببینم. بابام هم یه مغازه تعمیرات یخچال داره كه هر روز صبح تا غروب اونجا مشغوله.رابطه من و سمیرا بد نبود و همیشه از شوخ طبعی من خوشش می اومد .بچه كه بودیم خیلی با هم ور می رفتیم ولی وقتی بزرگتر شدیم رابطه مون كمتر شده بود . قضیه ما از اونجایی شروع شد كه یه روز ظهر مادرم برای آرایش یه دختر كه پاش شكسته بو د راهی میشه تا بخونشون بره ،منو صدا میكنه تا به سمیرا زنگ بزنم بگم امروز به آرایشگاه نیاد .مامانم كه رفت دودل بودم زنگ بزنم یا نه آخه اولین باری بود كه می تونستم با سمیرا تنها باشم .اتاق رو كمی جم و جور كردم .ساعت حدود 2.30 بود كه زنگ خونمون زده شد .من كه خودم رو برای خوش آمد گویی به اون آماده كرده بودم در رو براش باز كردم و گفتم: پخخخ گفت :وای ترسیدم آرمان آرایشگاه واسه چی تعطیله . گفتم: آخ یادم رفت بهت بگم امروز مامانم دیرتر میاد گفت:خوب تو از كجا میدونستی من پشت درم .خندیدم و گفتم: ما اینیم دیگه . بدجور سوتی داده بودم گفتم :حالا بیا تو الان مادرم میاد. همون دم در چادرش رو برداشت و اومد تو .یه مانتوی آستین كوتاه كرم رنگ روشن پوشیده بود و روسری هم نداشت . برجستگی سینه های كوچیك و كون قلمبش داشت تو آفتاب برق میزد كه با دیدنش كیرم داشت بلند می شد در حیاط رو بستم و اومدم بالا .سمیرا رو كاناپه دراز كشیده بود .گف تو خونه حوصلت سر نمی ره .گفتم من بیشتر تو اینترنتم .گفت :دوست دخترت چی كار میكنه با خنده گفتم بازم فزولیت گل كرد. با خنده گفت خودت رو لوس نكن عكسش رو داری گفتم :آره تو كامپیوترمه بریم بهت نشونش بدم هواسم نبود كه عكس تینا دوست دخترم رو همراه عكس های سكسی پنهانشون كرده بودم .وقتی از حالت مخفی درش آوردم تمام عكسای سكسی هم نمایان شد. سریع پوشه شو بستم .گفتم یه لحظه چشماتو ببند . با خنده چشماشو بست بعد عكسایی رو كه تو پارك با هم گرفته بودیم نشونش دادم .زیر زبونش یواش گفت ناقلا چه تیكه ایه. این اولین باری بود كه اینقدر خودمونی باهام حرف می زد. بغلش ایستاده بودم وقتی تنم به تنش میخورد كیرم هم یه تكونی می خورد . جرات نداشتم حرفی به اون بزنم گفتم میرم چایی میزارم . رفتم دستشویی یه كف دستی به یاد كون سمیرا زدم تا اگه قضیه جور نشد بیاد سمیرا جونم یه حالی كرده باشم .خودم رو تمیز و خشك كردم اومدم چایی بزارم كه از لای در اتاقم متوجه شدم عكسای سكسی رو باز كرده .خیلی بد شده بود نمیدونستم وقتی میام تو اتاق عكس العملش چیه .یواش رفتم تو آشپزخونه سماور روشن بود چایی رو گذاشتم دم بكشه و به سمت اتاقم رفتم در رو باز كردم عكس ها رو بسته بود وانمود كردم از هیچی خبر ندارم .بعد از یه سكوت كوتاه گفت :یه چیز بگم ناراحت نمیشی؟ دل تو دلم نبود الان میخواد چی بگه اما میدونستم به عكس های سكسی ربط داره گفتم :نه بگو. گفت :من خیلی دوست دارم یكی منو بغل كنه .هول شده بودم خنده موزیانه ای كردم گفتم :فقط بغل ، خندید و گفت لوس نشو میخوام ببینم زن و شوهر ها چطوری همدیگه رو بغل می كنند كیرم دوباره داشت شق می كرد .گفتم اینجا كه نمیشه بریم رو كاناپه .دستش رو گرفتم بردم رو كاناپه دراز كشید و چشماش رو بست من هم آروم روش خوابیدم روش طوری كه كیرم روی كسش بود .دستمو بردم زیر بغلش و گفتم خوبه .گفت آره خوشم میاد یواش گفتم حالا میزاری لبت رو بخورم . گفت داری پر رو میشی ها .صورتم رو به صورتش نزدیك كردم تا ازش لب بگیرم سرش رو اینور واونور میكرد و نمیذاشت و گفت خوشم نمیاد آرمان گفتم :سمیرا یادته كوچیك بودیم چه كارایی میكردیم گفت خوب كه چی ؟ گفتم بزار یه بار امتحان كنیم اگه خوشت اومد كه هیچی اما اگه بدت اومد بیخیال میشم . قبول كرد لبم رو گذاشتم رو لبش و داشتم بوسش می كردم چشماشو رو هم میفشرد و میخندید انگار خوشش اومده بود بعد از یه لب حسابی حشریش كرده بودم چون محكم بغلم كرده بود و منو به خودش فشار می داد دستم رو بردم روسینه هاش و آروم میمالیدم اون هم چشماشو بسته بود و لبش رو گاز میگرفت دگمه های مانتوش رو آروم یكی یكی باز میكردم دستاشو لای موهای كرد و نوازششون میكرد. گفت با تینا هم از این كارا كردی .گفتم آره اما تو از اون خوشگل تری .خوشش اومده بود و هیچ عكس العملی نشون نمی داد .تیشرتش گل گلیش رو زدم كنار و سینه های خوشكلش رو از زیر سوتین كوچیكش در آوردم .واقعا هم از سینه های تینا خوشگل تر بود .تو هیجانی بودم كه نگو مثل وحشی ها افتادم به جونش گفت وحشی نشو وایسا سوتین رو بازش كنم سینه هاش از برفم سفیدتر بود. چشماش رو بسته بود و سرم رو به سمت سینش فشار میداد با دستام زیپ شلوارش رو باز كردم و با كمك خودش شلوارش رو كشیدم پایین پاهای گوشتیش داشت مستم میكرد از رو شرتش یه ماچ به كسش زدم دیدم داره میخنده كشیدمش پایین سریع دستشو گذاشت رو كسش تا من نبینم .گفتم :سمیرا از این حرفا نداشتیما گفت آخه من دخترم .گفتم میدونم نمیخوام دختریتو كه ازت بگیرم با خنده گفت تو غلط میكنی .دستش رو بردم كنار .كسش رو كه دیدم داشتم دیوانه میشدم آخه برعكس تینا یه ذره مو هم نداشت . یه لیس سرتاپایی ازش گرفتم تی شرت و شلوارم رو در آوردم گفتم شرتم رو در بیار اولش روش نشد ولی بعد كشیدش پایینو كیرم مثل فنر پرید بیرون به كیرم نگاهی كرد و گفت چقدر باحاله میذاری بهش دست بزنم. انگار تا بحال كیر تو دستش نگرفته بود گفتم آره مال خودته . رو كاناپه نشست وكیرم رو گرفت اول نوازشش كرد خوشش می اومد بعدش كرد تو دهنش و شروع كرد به عقب و جلو رفتن تو یه لحظه از خود بی خود شدم با سینه هاش ور میرفتم .حسابی داشت میخورد و منم داشتم حال میكردم چند لحظه بعد رو كاناپه خوابوندمش و كیرم رو به كسش مالیدم و دستام سینه های نرمش بود .زیاد بهم حال نمیداد.یه بوس به لباش دادم گفتم جون آرمان میذاری از عقب بكنمت ؟.كمی مكث كرد و گفت درد داره ؟ گفتم زیاد نه چون كرم میزنم دردش خیلی كم میشه.تازه به تو هم خیلی حال میده . با من و من قبول كرد . منم از تو كشوی میز كامپیوتر یه كرم در آوردم برگردوندمش. وایییییی چه كونی سفید برفی هم همچین كونی نداشت آكبند آكبند یه بالش زیر شكمش كذاشتم كرم رو هم به كیرم هم به سوراخ كونش مالیدم .كیرم رو لای پاش بالا و پایین میكردم .با دستام لای كونش رو باز كردم .كیرم رو گذاشتم دم سوراخش و آرو م آروم سرش رو كردم تو سوراخش-آخ آرمان بسه دردم میاد بیارش بیرون آخ …- چیزی نیست شل كن الان خوب میشهمعلوم بود كه داره درد میكشه با همون حال نصف كیرم رو بسختی تو كونش جا دادم ود شروع كردم به عقب جلو كردن كم كم آروم شد و گفت :خوبه… داره حال میده بكن توش .منم دستم رو بردم روی سینه هاش و هی تلمبه میزدم دردش كم شده بود صورتش رو نمی دیدم اونم حرفی نمیزد فقط نفس نفس میزد و ناله لذت میكرد فشار تلمبه زدنم بیشتر رو بیشتر شد نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و همه آبم رو تو سوراخش خالی كردم و روش خوابیدم . گفت:چی كار كردی یه جوری شدم گفتم هیچی آبمو خالی كردم تو كونت تاحالا اینقدر لذت نبرده بودم عزیز خیلی دوست دارم .از روش كه بلند شدم كمی با كونش ور رفت و گفت:فكر نمیكردم اولش اینقدر درد داشته باشه ولی خیلی با حال بود.بعدش دوتایی رفتیم زیر دوش حموم من اونو شستم اونم منو كیرم كم كم داشت بلند می شد سمیرا هم تماشاش میكرد و لبخند میزد نشست و دوباره كیرم رو كرد تو دهنش و شروع به خوردن كرد . گفتم مزه چی میده گفت مزه نمیده خوشم میاد .كف حموم رو به آسمون دراز افتادم و اون هم داشت كیرم رو میخورد .مست لذت بودم هیچ حركتی نمیكردم بعد از جند لحظه آبم با فشار ریخت تو دهنش. مورمورش شد همش رو ریخت بیرون خودمون رو خشك كردیم . و لباسامون رو پوشیدیم .تازه یادم افتاد كه چایی گذاشته بودم رفتم دو تا چایی خوش رنگ ریختم گفتم حالا یه چایی می چسبه .دیگه كم كم ممكن بود سر وكله یكی پیدا بشه .سمیرا یكمی خودش رو آرایش كرد . خداحافظی كردیم و بخونش رفت. از اون روز تا حالا دیگه موقیتی اونطوری برام پیش نیومده اون هم هر وقت منو میبینه یاد اون روز می افته و زیر لب میخنده می افتیم